عمریست که نمک خورده تو هستیم یا زهرا(سلام الله علیها)
داد از غم تنهایی
جارو نکن عزیز من این خانه را به زور
بر دامنت نگیر دو دردانه را به زور
بگذار موی دخترمان را چنان که هست
دستت نگیر فاطمه جان شانه را به زور
بنشین کنار بی کسی ام چون نمی شود
آباد کرد خانه ی ویرانه را به زور
پژمرده ای و از همه ی اسم های تو
یادآور است روی تو “ریحانه” را به زور
مردی که کنده بود در قلعه را ز جا
وا می کند پس از تو در خانه را به زور
ساقی پر است جام نفس بعد فاطمه
دیگر نزن تعارف پیمانه را به زور…
حسین زحمتکش
ناب
خدا رحم کند
هیزم آورده که آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست خدا رحم کند…
جمع اند و موافق که علی را ببرند
و علی یکه و تنهاست خدا رحم کند…
بین این قوم که از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغیره پیداست خدا رحم کند …
مادر افتاد و پسر رفت ز دست، درد این است
چشم زینب به تماشاست خدا رحم کند …
ماجرا کاش همان روز به آخر می شد
تازه آغاز بلاهاست خدا رحم کند…
غزلم سوخت دلم سوخت دل آقا سوخت
روضه ام ابیهاست خدا رحم کند