رد صلاحیت
خدايـا
دنیا شلوغ است
ما را از هر چه حُبِّ دنیاست،
ردِ صلاحيت کن؛
از بندگی نه…
خدا رحم کند
هیزم آورده که آتش بزنند این در را
پشت در حضرت زهراست خدا رحم کند…
جمع اند و موافق که علی را ببرند
و علی یکه و تنهاست خدا رحم کند…
بین این قوم که از بغض لبالب هستند
قنفذ و مغیره پیداست خدا رحم کند …
مادر افتاد و پسر رفت ز دست، درد این است
چشم زینب به تماشاست خدا رحم کند …
ماجرا کاش همان روز به آخر می شد
تازه آغاز بلاهاست خدا رحم کند…
غزلم سوخت دلم سوخت دل آقا سوخت
روضه ام ابیهاست خدا رحم کند
دعوا سر علی بود زهرا چرا کتک خورد
دعوا سر علی بود
زهرا چرا کتک خورد
دعوا سر علی بود
محسن چرا زغم مرد
دَر را زکین شکستند
دست علی که بستند
دیگر چرا به ناحق
دست گلش شکستند
دعوا سر علی بود
زهرا چرا به دَر خورد
دعوا سر علی بود
آتش به معجرش خورد
زینب چرا تو خونه
فریاد میزد حسن مرد
دعوا سر علی بود
در روی زهرا افتاد
دعوا سر علی بود
زهرا تو بستر افتاد
حسن چرا تو خونه
لکنت به حرفاش افتاد
دعوا سر علی بود
زهرا غذا نمیخورد
دعوا سر علی بود
زهرا خوابش نمیبرد
کلثوم چرا تو خونه
بغض گَلوشو می خورد
دعوا سر علی بود
علی کتک نمی خورد
اما با سوز زهرا
علی تو اون شبا مرد
حیف است ز یوسف که پسر داشته باشد
چشمی که به حُسن تو نظر داشته باشد
حیف است ز خورشید خبر داشته باشد
یک دم نشود آینه از روی تو غافل
ترسم که به حُسن تو نظر داشته باشد…
آفاق جهان در نظرش وادی طور است
رندی که دل از غیر تو برداشته باشد
من بندۀ آن دل که در این قحط محبت
نالد به طریقی که اثر داشته باشد
بر پردۀ نیْنالۀ عشّاق نوشته است:
آن ناله بلند است که پر داشته باشد
دامان دلی گیر که چون لاله به هر دور
جامی به کف از خون جگر داشته باشد
تا منزل خورشید فقط یک مژه راه است
گر شبنم ما شوق سفر داشته باشد
بگذار به یکتایی خود شهره بماند
حیف است ز یوسف که پسر داشته باشد
جز خون جگر روزیِ روز و شب او نیست
این عاقبتِ آن که هنر داشته باشد…
اللهم عجل لولیک الفرج
چون طبیب حاذقی اکنون جوابم کرده ای
خانه ات آباد ای دل
بَس خرابم کرده ای
چون طبیب حاذقی
اکنون جوابم کرده ای
من که عمری پا به پایت
آمدم تا کوی یار
از چه رو اکنون چنین
در غصه خوابم کرده ای
#مولانا