آرام دل
و قسم به آرامشی در دل شب
که در آشوب لحظههایت
برمیخیزی به سویش و نور باران میکنی جوارح لک شدهات را
آنگاه در مرکز ثقل زمین راه به آسمان میزنی
شاید پایت در باتلاق زمین فرو رفته باشد
امـا
دستهایت قصه را عوض میکنند
آن زمان که به دستهایش گره خورند
و اوست که آرامِ دل است
حس ناب
در یک سفری به شهر قم در داخل صحن یک عده توریست رو دیدم که خانمهاشون حجاب بر سر گذاشته بودن
یا روسری یا چادر
و چه هیجان زده بودن از چهره و ظاهر جدیدشون
جدا از همه صحبت ها و فکرهایی که اون لحظه به ذهن آدم خطور میکنه
چقدر قشنگ به عقاید ما و اماکن مقدسمون احترام گذاشتن
برف عاشقانه
عاشقانه زمستان فقط در حرم تو معنا پیدا میکند
قدم زدن در صحنت با رحمت الهی
چه زیباست سفیدی برف بر گنبد نورانی ات
بسته های عشق
هیچ چیز در ابتدای مسیر طلبگی مرا بیشتر از گرفتن بسته های فرهنگی خوشحال نمی کرد
و نامش را نهادم بسته های عشق
عشقی که در دلم جوانه زد
و حال درختی شده تنومند و جوان
و منتظر به بار نشستن آنم
به بار نشستنی از جنس نور
مادرانه
مـادرها را که دیدهای
دل در دلشان نیست
خدا نکند به شور زدن بیافتد
که اگر افتاد با هیچ دلیل و منطقی آرام نخواهد شد
مگر دیدار دلدار به صحت و سلامت
و من درماندهام از بی تابی دل مـادری
در گودی قتلـگاه
آنگاه که دیگر نه سلامتی است و نه سـری…
السلام علیک یا فاطمة الزهراء(سلام الله علیها)