خوشبختی
امیرالمؤمنین(عليه السلام):
خوشبختى انسان، در قناعت و خشنودى است
سَعادَةُ المَرءِ القَناعَةُ و الرِّضا
غررالحكم حدیث 5561
عمامه های خاکی
عمامهاش هم مشکل حل میکرد.
شب بود داشتیم با دوتا ماشین میرفتیم نزدیکهای خط. یک مرتبه یکی از ماشینها رفت تو گل. هر کاری کردیم در نیومد. بچهها کمکم داشتند نگران میشدند که یک دفعه سید علیاصغر دست برد رو سرش و عمامهاش را شروع کرد به باز کردن.
ما فکر کردیم میخواد لباسش را دربیاره تا بتونه محکمتر کمک بچهها هل بده، ولی دیدیم نه!
سر عمامه را بست به ماشین عقبی، اون طرفش را هم بست به ماشین جلویی.
بهش گفتیم، سید ما هل دادیم نشد، با طناب بکسل کردیم نشد، این پارچه معلومه که پاره میشه ، چکار میکنی آقاسید؟!
با نهایت آرامش یک دعایی زیر لب خوند و گفت: این پارچه معمولی نیست؛ شما کار نداشته باش، بشین پشت فرمون و بزن دنده. همه داشتیم در کمال ناباوری و ناامیدی نگاه میکردیم که دیدیم ماشین به راحتی از گل اومد بیرون.
بچهها تا مدتها وقتی بهم میرسیدند درباره اتفاق اون روز صحبت میکردند. تا مدتها عمامهی آقاسید به خاطر خاكهای پاشیده شده از لاستیک ماشین، خاکی بود.
عمامه های خاکی | سعید مختاری | انتشارات شهیدکاظمی
حاء مشدد
رمان «حاء مشدّد» با موضوع زندگانی حکیمه خاتون (سلام الله علیها) و حدیثه خاتون (سلام الله علیها) به قلم عترت اسماعیلی به نگارش درآمده است. داستانی که از روزهای پرالتهاب بعد از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) و آغاز امامت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ روایت خود را شروع میکند و داستانش را با ماجرای تلاش خلیفه وقت برای یافتن امام عصر و به شهادت رساندن ایشان ادامه میدهد.
«حاء مشدّد» داستانی است که از چند منظر برای مخاطب خود حرفهای تازهای دارد. نخست اینکه این داستان روایتی از زندگی و زمانه دو امامی را طرح میکند که در میان مردم آنطور که باید و شاید درباره زندگی ایشان شناخت حاصل نشده است. این به معنای آن است که اسماعیلی زاویه دید خود را در این داستان هوشمندانه انتخاب کرده است و سعی کرده با پردازش داستانی این رویداد، فصلی تازه در بازخوانی از این دوران بازگشایی کند.
نکته قابل توجه دیگر در این داستان فضاسازی و شخصیتپردازی داستانی آن است که نویسنده به خوبی از عهده آن برآمده است. با وجود اینکه نویسنده این داستان بلند ترجیح داده است تا زبان روایی خود را در این داستان زبانی امروزی و نه تاریخی انتخاب کند، اما صحنهپردازیهایش برای روایت داستان و نیز توصیفهای او از شخصیتهایی که در استخدام داستان خود در آورده است به خوبی مقصود او از روایت داستانی را برآورده کرده است. صحنههای مواجهه اهل بیت امام (علیه السلام) با سربازان جور، توصیف ظاهر و خوی آنها و در نهایت رفتار آنها در زمره همین بخشها هستند.
«حاء مشدّد» با چنین استفادهای از عناصر کلامی و روایی رمانی است که میتواند به واسطه موضوع و شیوه روایی بکر و جذاب خود برای تمامی کسانی که در دل داستان به انتظار کشف نکاتی ظریف از دل تاریخ و آشنایی با سیره زندگی اهل بیت هستند، اتفاقاتی تازه را رقم بزند و لطائف و دقایقی شیرین را برای آنها به ارمغان بیاورد
حاء مشدد | عترت اسماعیلی | انتشارات نیستان
قصه دلبری
از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار ششجیب پلنگی گشاد ميپوشید با پیراهن بلند یقهگرد سهدكمه و آستین بدون مچ که ميانداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود. یک کیف برزنتی کولهمانند یکوری ميانداخت روی شانهاش، شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ. وقتی راه ميرفت، کفشهایش را روی زمین ميکشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر ميدیدمش. به دوستانم ميگفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همونجا مونده!»
قصه دلبری| محمد علی جعفری | انتشارات روایت فتح
توصیه به سبک ماه شعبان
* با دعای کمیل و مناجات شعبانیه مأنوس بشوید
این مناجات شعبانیه را ببینید. من یک وقتی از امام (رضوان الله علیه) پرسیدم در این دعاهای مأثوری که وجود دارد، شما کدام دعا را بیشتر از همه خوشتان می آید و دوست دارید. فرمودند: دعای کمیل و مناجات شعبانیه. اتفاقاً هر دو دعا هم مال ماه شعبان است؛ دعای کمیل که می دانید اصلاً ورود اصلی اش مال شب نیمه ی شعبان است، مناجات شعبانیه هم که از ائمه نقل شده، متعلق به ماه شعبان است. لحن این دو دعا به هم نزدیک است؛ هر دو عاشقانه است. در مناجات شعبانیه: «و ان ادخلتنی النّار اعملت اهلها انّی احبّک»؛ جهنم هم که من را ببری، فریاد می کشم تو را دوست دارم. و در دعای کمیل: «لان ترکتنی ناطقا لاضجّن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخنّ الیک صراخ المستصرخین و لابکینّ بکاء الفاقدین»؛ اگر به من در جهنم اجازه بدهی و نطق را از من نگیری، فریاد می کشم؛ فریادِ امیدواران، فریادِ دلدادگان و فریادِ دلباختگان را.
باید با اینها مأنوس بشویم و قدری دلمان را نرم کنیم. این دل چیز عجیبی است؛ گاهی اوقات به وسیله یی که انسان را به اوج آسمانها و اوج معنویت می برد، تبدیل می شود؛ گاهی هم بعکس، به سنگ سنگینی تبدیل می شود که بسته شده به پای انسان و انسان را تا اعماق آب، تا اعماق دره فرو می برد؛ غرق می کند؛ پدر انسان را درمی آورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسی و به مقام و به این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است؛ دل دیگر نیست.
*بیانات رهبر در دیدار وزیر و مدیران وزارت اطلاعات ۱۳۸۳/۰۷/۱۳