همینم که هستم
خطرناک ترین جمله دنیا….
روزنه امـید
چه قدر خوب است که برای تاسف خوردن به حال خودمان نیز زمان مشخص و محدودی در نظر بگیریم. چند دقیقه اشک بریزیم و بعد به استقبال روزی برویم که در پیش رو داریم.
موری به طور تمام وقت روی صندلی چرخدار می نشست. و با این حال پر از فکر بکر و نکته بود. مطالبش را روی هر چه به دستش می رسید یادداشت می کرد. باورهایش را به رشته تحریر در میآورد. درباره زندگی در سایه مرگ مینوشت :
آن چه را می توانید انجام دهید و آن چه را نمی توانید بپذیرید.
بپذیرید که گذشته هر چه بوده گذشته، گذشته را انکار نکنید بیاموزید تا خود و دیگران را ببخشایید.
هرگز خیال نکنید فرصتی از دست رفته است.
سهشنبهها با موری| میچ آلبوم
انسانم آرزوست
در سال 2040 افراد زیادی به خاطر مین هایی که امروز کار گذاشته می شوند جان خود را از دست می دهند. آن ها برای جنگی که شاید حتی دیگر نام و دلیل آن را به خاطر نیاورند می میرند. در برخی از کشورها برای هر کودکی که پا به دنیا می گذارد یک جفت مین آماده انفجار است. در کنار یک پاپیون صورتی (برای تولد دختر) یا یک روبان آبی (برای تولد پسر) روی گهواره و دو شیء زیبای فلزی این طرف و آن طرف.
نفرت بشر نسبت به همنوع خود چه نفرت عمیق و جنون آسا و ریشه داری است. او که به خاطر عقیده، به خاطر حفظ یا گسترش مرزها قادر است بذر مرگ را در میان نسل های آینده بپراکند.
حرکت انسانم آرزوست | سوزانا تامارو
بخیل
ما مردم صبح که سر از بالین ور می داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم.
بخیلیم، بخیل!
خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم. خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جوید. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه.
وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطرجمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!
کلیدر | محمود دولت آبادی