بهار زندگی
امروز تازه فهمیدم بهار با تو چه قشنگ است آقا
دلم امشب برای تو سخت تنگ است اقا
سلام آقای من
چه بگوئیم وچه بنویسم از دل تنگی هایی که حتی قلم هم توان نوشتن آن را ندارد
از روزهای کودکیم که احساس میکردم خیلی به تو نزدیکم ولی اکنون زنگار گناه تمام وجودم را فرا گرفته و بین ما فاصله ها انداخته
آقا به خدا دل تنگ روزهای کودکیم. روزهایی که دلمان پاک و نگاهمان زلال بود و تمام وجودمان پر از اشتیاق میشد آنگاه که دعای سلامتیت را از بر می خواندیم
بیا و ظهور کن و این فاصله ها را کم کن اگر تو بیایی به کرم وجودت دنیا گلستان میشود وبه یمن قدمت وجود زنگار گرفته من کمی پاک میشود
بیا آقاجان درست است بار گناهم سنگین است اما هنوز درونم این امید را دارم که به تو نزدیکم
گل نرگس بیا واسطه شو و این بنده رو سیاه را پیش خالقت دعایی کن که گوشه چشم خدایم برای من کافی است تا نامه نوکری مرا تا آخر عمرم امضا کنی
سخت محتاج آن نگاه و این امضایم
به قلم: خانم فرشته شیرپور
منتظر واقعی
*آقا جان!
هر روز ۱۴صلوات برای شما میفرستم و به مادرتان هدیه می دهم.
*عزیز دلم!
هرروز برای سلامتی شما و نائبتان و رفع بلا از جهان اسلام صدقه می دهم.
*مهربان من!
سعی می کنم تا با مراقبت از حرفها و کارهایم هر روز کمتر از گذشته مرتکب گناه شوم.
*مولای من!
از این پس همه کارهایم را به نیت تعجیل در ظهور شما انجام می دهم.
*غریب من!
هر روز دشمنان شما که می خواهند ظهور را عقب بیندازند لعن کنم.
*آقا جان!
سعی میکنم روزی چند صفحه مطالعه مفید داشته باشم تا فکر و روحم را به شما نزدیک کنم.
**تعجیل در فرج صلوات**
به قلم: خانم زینب منصوری
امید پابرجا
سلام مهدی جان
۱۱۷۰ بهار و خزان گذشت و نیامدی
روز به روز و لحظه به لحظه دلتنگ آمدنت هستیم
آقاجان تنها امید زندگیمان آمدن شماست.
آقا بگو که آمدنت نزدیک است
دیگر از روزهای بی تو بودن نگو از پایان روزهای بی تو بودن بگو
آقاجان بگو که میایی و مرهم دلهای شکسته و خسته ما میشوی.
بگو که دیگر روزهای سخت ما تمام میشود دیگر غریب نیستیم.
فقط به امید اینکه تو می آیی سختیها را تحمل میکنیم
بگو که می آیی و شیعیانت را خوشحال می کنی بگو می آیی و دلهای غم گرفته مارا شاد میکنی…
به امید روز ظهور
به قلم: خانم فهیمه آقا بیگی
اندر احوالات جهاد به سبک شبانه
#طلبه_جهادی
صدای چرخش چرخ خیاطی قدیمی مادربزرگ ها را یادتان هست
همان ها که مشکی بودند
و دسته چوبی داشتند
و دست پنبه ای مادربزرگ که روی دسته می نشست و در چشم برهم زدنی رخت نو عید کودکان را آماده میکرد
همان چرخ ها که عشق را بر تار و پود لباس گره میزدند
حال محبت را سوزن می زنند بر بندینک ماسک ها
اینجا شب نیست
چرا که دلهایی از عشق گرم
و دستانی در تکاپواند
۹۸/۱۲/۲۱
#حوزه_علمیه_فاطمه_الزهرا_دالاهو
به وقت جهاد شبانه✌
لبخند شیرین
#طلبه_جهادی
اگر چه سالياني است كه جنگ پايان يافته است اما #جهاد همچنان باقي است.انبوهي از مشابهت ها ميان اين دو جهاد موجود است،طلاب جهادی هم،از شهر و ديارشان كوچ ميكنند و رنج سفر به جان ميخرند تا تحفه لبخند را براي كودكان باديه نشين ببرند كه روزگار بر تاركشان مهر محروميت نگاشته است.جهادگران امروز هم مانند رزمندگان آن روز،در ازاي وقت و تواني كه صرف خدمت به خلق ميكنند،مزد نمی طلبند كه بالعكس،دارايي اندك خود را نيز صرف محرومين ميكنند. مبالغه نيست اگر بگوييم؛مسافرت جهادي از «خود»روي گرداندن است،از خويشتن تهي شدن است براي پر شدن از خدا.ترك تعلقات است و پاي نهادن بر مأنوسات،براي احرام بستن به كوي دوست و صيقل يافتن روح است در كوره هاي نفس سوز خدمت به محرومين. از پيشوايان معصوم روايت شده است كه راه رسيدن به خدا از ميان خلق خداست.و طلاب جهادي اين راه را به خوبي يافته اند. جهادي حركتي است الهي.هجرتي است عظيم. بايد بدانيم چرا مي رويم،كجا مي رويم و چه بايد بكنيم تا لياقت لفظ«جهادگر»را داشته باشيم. بايد بدانيم ما روزي ده محرومان نيستيم و فقط وسيله اي هستيم كه لياقت سهيم شدن در رنج محرومان را يافته ايم. بايد بدانيم بيشترين نفع جهاد براي خودمان است تا رفاه خواب مان نكند؛ تا انسانيت را فراموش نكنيم. بايد بدانيم «احترام به انسان هاي ديگر» لازم است، حتي اگر يك روز از مسافرت كوتاه ما، از بين رفته باشد. بايد بدانيم «غرور»، آفت جهادي است. دعا كنيم كه #جهادگر شويم و جهادگر بمانيم…»
۹۸/۱۲/۱۸
حوزه علمیه فاطمه الزهراء(سلام الله علیها) دالاهو
ساعت به وقت لبخند شیرین کودکان #روستای_هوکانی و فرار خستگی از تن با دیدن این لبخندهای شیرین و نگاه های گرم