من نیز یک سلیمانی ام
در تاریخ بنویسید که ما در خواب ناز بودیم و او رفت
سردار عزیزم سلام، سردار دلهایم نه سردار تمام وجودم. امیدوارم در کنار دوستانت خوب و خوش باشید.
تفکر ملتم، مالک اشتر رهبرم، سرباز امام زمانم، تو یک نفر نبودی تو یک لشکر بودی؛ رفتی ولی ما پا در رد پایت می گذاریم تا ببینیم سوز سرمای زمستان را بی تو می توان سر کرد یا نه!
سردارم با وجود دانستم فرشته ها هم میتوانند مرد باشند، همان موقع که آن هدیه را در نماز از آن کودک گرفتی، همان موقعی که خبر نابودی دشمنان را دادی.
می دانم که هرچه بنویسم احساس میکنم جملات بهتری نیز هست اما چه کنم که زمان اندک است و جا برای نوشتن کم. راستی انتقام ما را که از دشمنانت گرفتیم دیدی؟! قسم میخورم که کاخ سفید را با رنگ سیاه نقاشی میکنم.
سردار رشیدم هوای شهرمان بی تو سنگینی زیادی دارد؛ که با هر نفس بغض فراوانی در گلویمان مینشیند که تنها با اشکهای سوزان تسکین می یابد.
حاجقاسم عزیزم قسم میخورم به مرتضی علی، قسم میخورم به سردار شهیدان، قسم می خورم به بغض هموطنان ایرانی ام، قسم میخورم به گریه ایرانی، قسم میخورم که اشک ایرانی در آوردن تاوان دارد و تاوانش سنگین است.
اگر لازم باشد تا آمریکا هم میروم برای پس گرفتن خونت که در زمین ریخته شد، تک تک آنها را به خاک سیاه می نشانم تا من نیز یک سلیمانی باشم. یک زینب سلیمانی، یک محمدرضا سلیمانی شاید هم یک حاج قاسم سلیمانی.
به قلم: نسیم