فضای مجازی
پیوند: https://kazive.kowsarblog.ir/فضای-مجازی-111
خواهرش کنارش نشسته بود و با او حرف میزد اما او در عالم دیگری سیر می کرد. آنقدر غرق شده بود که خواهر که هیچ به پدر و مادر که سخن میگفتند هم توجهی نداشت.
انگار که او بود و چهار دیواری تنهایی اش، سرش خم بود چنان دخترک مودب در میان یک مجلس مهمانی.
اما این فروتنی و افتادگی نه از باب احترام بلکه از باب وابستگی به این جادوگر کوچک چند اینچی بود که چنان انسان را در خود فرو میبرد و به خود وابسته میکند که نمیتوان به راحتی از آن دل کند.
با اینکه جسماً در کنارشان نشسته است اما تمام حواسش صرف دنیای مجازی میشود چه خوب است، انسان به جای اینکه تمام وقت خود را صرف دنیای مجازی کند، فرصت را غنیمت شمارد و این تعطیلات را در کنار عزیزانش بنشیند و گفتوگو کند.
امام محمدباقر(عليهالسلام): “امروز را غنيمت شمار، تو چه ميداني فردا از آنِ که خواهد بود؟ فرصت ها را باید غنیمت شمارد عمر انسان که تنها سرمایه او است، همچون آب روان در سراشیبی، با تندی می گذرد.”
?(بحار، ج ٧٨، ص ١٧٩)
✍به قلم:خانم فهیمه آقابیگی
زمزمه عاشقانه
امروز وقتی حرمت را خالی از زائر دیدم،چقدر دلم تنگ شد.
مولای من! غربتت را امروز با تمام وجودم احساس کردم.
دل تنگم برای پنجره فولادت، هیاهوی زوارت، اشک های …..
آقای من! امروز هر زائری دوست دارد پرنده ای شود و به جمع کبوترهای حرمت بپیوندد و به دور بارگاهت پر بگشاید…
براستی چقدر دلتنگ شدم وقتی صحن حرمت را خالی دیدم
اما ای امام رئوف من! قلب دوستدارانت در همه حال زائر کویت است که به آرامی زمزمه می کنند:
«السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی(علیه السلام)»
* به قلم: خانم زهرا چایش
سرزمین آرزوها
آری! بگذار از سرزمین آرزوهایم برایت بگویم.
سرزمین آرزوهایم آنجاست که دیگری چیزی به اسم آرزو آنجا نیست.
آنجا همه چیز آماده و مهیاست.
آنجا نه فقیر دارد و نه ثروتمند. همه به هر آنچه که دارند راضی هستند.
آنجا دره های فقر و کوههای ثروت از هم متلاشی شده اند.
آنجا آرامش سهم همه است و هیچ کس فکر تصاحب آرامش دیگری نیست.
هرکس هر آنچه را حق خود میداند حق دیگری نیز میداند.
آری! آنجا آرامش ابدی است و هر چیز معنای واقعی خودش را دارد.
زندگی برای آدم هایش زمانی معنا دارد که خدا را عاشقانه می پرستند نه از سر عادت؛ سجاده سبز دعا همیشه آماده است.
در آنجا نماز رابه آنکه سالها منتظرش بودیم اقتدا میکنم.
چیزی به اسم انتظار دیگر معنا ندارد.
آری! در سرزمین آرزوهای من کبوترهای سفید صلح و آشتی در پروازند.
درست متوجه شدی سرزمین آرزوهای من تنها با ظهور آقایمان معنا پیدا میکن، پس همه با هم دست به دعا بر داریم.
دعا کنیم صاحب عصر و زمانمان بیاد و آنگاه که آمد ما در خواب غفلت نباشیم.
اللهم عجل لولیک الفرج
به قلم: خانم فرشته شیرپور
امن ترین مکان
ماها یه عادت بدی داریم که تا مشکلی نداشته باشیم یادت نمی افتیم
تو خوشی ها و خوبی ها خودمونیم و خودمون، اما روزی که به مشکل بربخوریم تازه راه کج میکنیم سمت خونه ات
انگار باید حتما یه اتفاقی، تلنگری، شوکی بهمون وارد شه تا به خودمون بیایم که ببینیم چقدر توی سیاهی غرق شدیم
چقدر فراموشکار شدیم
چقدر دور شدیم
اما با همه اینا از بس تو خوبی و مهربون که هرقدر ما بد باشیم و فراموشکار بازم توی هر لحظه آغوشت رو به روی ما باز میکنی
درد دلمون رو دوا میکنی
و امیدمون رو نا امید نمیکنی
تویی پناهگاه امن همه بی پناه ها
«الهی و ربی من لی غیرک»
*به قلم: خانم نازنین دلاوری
بهار زندگی
امروز تازه فهمیدم بهار با تو چه قشنگ است آقا
دلم امشب برای تو سخت تنگ است اقا
سلام آقای من
چه بگوئیم وچه بنویسم از دل تنگی هایی که حتی قلم هم توان نوشتن آن را ندارد
از روزهای کودکیم که احساس میکردم خیلی به تو نزدیکم ولی اکنون زنگار گناه تمام وجودم را فرا گرفته و بین ما فاصله ها انداخته
آقا به خدا دل تنگ روزهای کودکیم. روزهایی که دلمان پاک و نگاهمان زلال بود و تمام وجودمان پر از اشتیاق میشد آنگاه که دعای سلامتیت را از بر می خواندیم
بیا و ظهور کن و این فاصله ها را کم کن اگر تو بیایی به کرم وجودت دنیا گلستان میشود وبه یمن قدمت وجود زنگار گرفته من کمی پاک میشود
بیا آقاجان درست است بار گناهم سنگین است اما هنوز درونم این امید را دارم که به تو نزدیکم
گل نرگس بیا واسطه شو و این بنده رو سیاه را پیش خالقت دعایی کن که گوشه چشم خدایم برای من کافی است تا نامه نوکری مرا تا آخر عمرم امضا کنی
سخت محتاج آن نگاه و این امضایم
به قلم: خانم فرشته شیرپور